منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 24
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 102048
|
همه سیب های دنیا مال من
به سراغ وبلاگ من اگر می آیید/
نظری نرم وآهسته بداهید/
که مبادا ترک بردارد! /
صفحه نازک مانیتور من..../
جمعه 91 اسفند 4 :: 10:53 عصر :: نویسنده : فرشته .م
((نگه داری هرگونه موجود زنده در این ساختمان ممنون است))
آقای سامان وآقای گلبید از همان اول باهم کل کل داشتند .از همان وقتی که همسایه دیوار به دیوار شدند وسر پول شارژکه آب وبرق و گاز مشترکشان را شامل می شد دعوایشان بود، اما آوردن خروس دعوایشان را شدید تر کرد. قضیه از این قرار بود که یک روز آقای سامان یک خروس کاکل زری ونوک حنایی به ساختمان آوردودر پشت بام جاداد. می گفت :خوبه!وقتونشونمون می ده. تا یکی دو روز کسی حرفی نداشت ،اما روز سوم آقای گلبید جلوی مرا در راه پله ها گرفت وگفت:آقا جان مگر شما مدیر این ساختمان نیستید؟ -سلام عرض می کنم آقای گلبید.چرا مدیر ساختمان هستم. -پس چرا جلوی سروصدای این خروس بی محل را نمی گیرید؟ ومن تا آمدم حرفی بزنم دست مرا گرفت وکشان کشان از پله ها بلا برد و در خانه ی آقای سامان را به صدا در آورد.وقتی آقای سامان آمد دم در، آقای گلبید گفت:آقای سامان این خروس را خفه می کنید یا نه؟ آقای سامان نگاهی به قدوبالای آقای گلبید انداخت و گفت: به به آقای قزبید !چه عجب از این طرف ها؟ آقای گلبید دندان هایش را به هم فشار دادو گفت: گلبید هستم آقا! -چه فرقی می کند هر دوتایتان بید دارید دیگر. برای اینکه جلوی کل کلشان را بگیرم، وارد قضیه شدم وبه آقای سامان گفتم : آقای سامان لطف کنید فکری برای این خروس بکنید. شما که می دانید نگه داشتن هر گونه جانور زنده در این ساختمان ممنوع است. -اگر خودتان تنها می آمدید و این را می گفتید حتما حرفتان را گوش می کردم ، اما چون این آقای قزبید کنارتان هستنداید بگویم متاسفم. این را گفت ورفت تو و دررا بست. آقای گلبید داد زد : نشونت می دم آقای سامان . ادامه دارد....
موضوع مطلب : |
||